یادداشت ها

ساخت وبلاگ
وقتی کتاب قورت نمیدم ,فیلم نمیخورم , شبا تا صبح خیال بافی نمیکنم و یواشکی تو کتابخونه ی مامان لابه لای کتابا وول نمیخورم ؛ کمتر حرف میزنم , کمتر  (واقعی) مینویسم و کمتر نظرات عاقل اندر سفیهانه میدم. یحتمل با این اتفاق بیشتر احساس سبکی دارم  چون بیشتر میشنوم و بیشتر یاد میگیرم . وقتایی که بی توجه به یادداشت ها...
ما را در سایت یادداشت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9alonegirlinskya بازدید : 193 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 22:30

شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۵۴ ق.ظ یه مسابقه ای هم هست موقع امتحانات تو دانشگاه , که هر کی زودتر بگه" وااای من هیچی نخوندم "برنده میشه اصولا ! آقاگل ‌‌ این وااای هیچی نخوندم تو خوابگاه خواهرا هم رواج داره؟  آخه ما تا یاد میدیم اون سمت دیوار(خوابگاه ها با یک دیوار از هم جدا میشدن) هم یادداشت ها...
ما را در سایت یادداشت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9alonegirlinskya بازدید : 185 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 14:36

بنظرم شهرزاد فقط یه فیلم نیست بلکه یه فرصت و بهونه س که هر دوشنبه غمای تلمبار شده ی توی دلمون رو خالی کنیم .

یادداشت ها...
ما را در سایت یادداشت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9alonegirlinskya بازدید : 138 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 14:36

نمیدونم این درد ِ مضحک چیه که با ولگردی توی اینستا و هروکر با دوستا کنار میاد آما با باز کردن جزوه ی نورپردازی و فیزیک نور خودشو به رخ من میکشه و هیچ مسکنی روش جواب نمیده . بالاخره اون روزم میاد که درس و پایان نامه ی کوفتی میفهمن رییس کیه ، اون روز خیلیا رو زخمی میکنم.

یادداشت ها...
ما را در سایت یادداشت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9alonegirlinskya بازدید : 141 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 10:36

خیلی طول کشید تا به بچه های اتاق بفهمانم یک دختر خنگ  واقعا جذاب و دوست داشتنی نیست . که باز هم افاقه نکرد و نهاینا تنها کاری که از دستم بر آمد این بود که دستور دادم توی یه تکه کاغذ 20 بار بنویسند دختر ِ زرنگی که بداند کی خنگ باشد جداب تر است . 

یادداشت ها...
ما را در سایت یادداشت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9alonegirlinskya بازدید : 157 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 10:36

شاید هرکسی یه بعد پنهان داشته باشه تو دلش یا ذهنش ,که توی اون بُعد از یه چیزی میترسه یه چیزی که تلفیق شده از غم و ترس که یا میاد رو ,یا یه وقتایی انکار میشه, گاهیم فراموش میشه . میخواد  مرگ باشه , ارتفاع باشه , جنگ باشه , افتادن باشه , از دست دادن باشه یا هر چیز دیگه ای که شبیه هیولای سیاه بچگی هام یادداشت ها...
ما را در سایت یادداشت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9alonegirlinskya بازدید : 165 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 17:42

خداوندا شکمی تخت و با ظرفیتی پنهان عطا کن که  وقتی می آیم خانه و خوراکی های خوشمزه میخورم تغییر های ظاهری وحشتناکی در من ایجاد نشود . بماند که گاهی نفس کشیدن و حتی دیدن خوشمزه جات هم کافیست تا 10 کیلو چاق شوم دیگر خوردنشان بماند, هان ؟؟ 

آه ای خدای خوشمزه جات یه کاری بکن دیگه :(( خب ؟

یادداشت ها...
ما را در سایت یادداشت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9alonegirlinskya بازدید : 178 تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت: 12:41

1.راستش هرروزی که قرار است برگردم خوابگاه عین ادمی که فردا امتحان الهی دارد استرس میگیرم و این یک مساله ی طبیعی ست اما خب برای من همیشه حس جدید و عجیب به حساب می آید . مساله ی قابل توجه تر که عجیب و کمی مزخرف و شاید بد باشد ؛  دلتنگی و دوری و بخور بخواب ها و این مسیر خسته کننده ی کوفتی نیست بلکه گا یادداشت ها...
ما را در سایت یادداشت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9alonegirlinskya بازدید : 169 تاريخ : چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت: 12:41

شما آقا پسر گل که 31 سالته ، دهه شصتی هستی (این خیلی مهمه مثلا) , تحصیل کرده ای , استاد دانشگاهی , بچه ی آخری, به روزی و مدرنی , روش زندگیت با خانواده ت متفاوته , همه چی حالیته و غیره؟حداقل از شما انتظار میره خانواده رو توجیه کنی که صبح جمعه زمان خوبی برای خاستگاری نیست , حتی اگه عجله داری و کیس ت در رفت آمده و 80 درصد سال رو خونه نیست و یه شهر دیگه ست ...

خب ؟

+شما 92 تا وبلاگ نخونده نشده رو سر ما که هیچ تو قلب ما جا دارید :)

یادداشت ها...
ما را در سایت یادداشت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9alonegirlinskya بازدید : 165 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 4:37

و  تندیس طلایی ِ 96  به تاریخ ِ اخرین روز ِ اردیبهشت تعلق میگیرد به دیدار ِ یِیهویی ِ همراه باجیغ ِ من و نگار در مرکز خریدی واقع در جٌلفا .

+تو کجا؟؟ من کجا؟ و تبریز کجا اخه؟؟

یادداشت ها...
ما را در سایت یادداشت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9alonegirlinskya بازدید : 192 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 6:37

آفتاب بود اما نه افتاب کویر . بالاخره تبریزم آفتاب داره خب .این چادر منم انگار کل اشعه هارو تو خودش ذخیره کرده بود .کیفم با وجود دوربین داخلش حدود چندکیلویی میشد و به زحمت داشتیم سربالاییو میرفتیم که برسیم پل هوایی .همین طور که هن و هن کنان میرفتیم بالا و صحبت میکردیم حس کردم شونه م داره از جا کنده یادداشت ها...
ما را در سایت یادداشت ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9alonegirlinskya بازدید : 186 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 6:37